معنی راننده سفیر

حل جدول

راننده سفیر

فیلمی از شفیع آقامحمدیان

فارسی به عربی

سفیر

سفیر


راننده

سائق، طارد، قائد

لغت نامه دهخدا

سفیر

سفیر. [س ِ] (ع اِ) دلال بازار. (آنندراج).

سفیر. [س َف ْ فی] (ع اِ) یاقوت کبود. (ناظم الاطباء).

سفیر. [س َ] (ع اِ) رسول و پیک. ج، سفراء. (آنندراج) (غیاث) (منتهی الارب). پیک. (دهار):
هر روز درخت با حریر دگر است
وز باد سوی باده سفیر دگر است.
منوچهری.
قرآن را به پیغمبرت ناورید
مگر جبرئیل آن مبارک سفیر.
ناصرخسرو.
نه بس فخر آن کز امام زمانه
سوی عاقلان خراسان سفیرم.
ناصرخسرو.
هم سفیر انبیا خواهی بدن
تو حیات جان و روحی نی بدن.
مولوی.
قطره ای کز بحر وحدت شد سفیر
هفت بحر آن قطره را گردد اسیر.
مولوی.
|| قاصد. (آنندراج) (غیاث). صلاح کن میان قوم و میانجی. (منتهی الارب). میانجی. (دهار). مصلح. (زمخشری). رسول. ج، سفراء. (مهذب الاسماء): سفیر میان ایشان زن صحابی بود. (کلیله و دمنه). مردی بدست آورد که سفیران بود میان ایشان و مقتدای ایشان. (ترجمه تاریخ یمینی). سفیران و متوسطان در اصلاح ذات البین سعی بلیغ نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). نزول کردن میان ایشان سفیران آمدند و رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). سفیران بیامدند و برفتند و دلها بر مودت قرار گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی). || برگ از درخت افتاده و خشک شده که باد آن را بروبد. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء).


راننده

راننده. [ن َن ْ دَ / دِ] (نف) که براند. که عمل راندن انجام دهد. || محرک. حرکت دهنده بجلو. فشاردهنده که به جلو برد. || که وسایط نقلیه و جز آن را از جایی بجایی برد. که ماشین و گاری و جز آن را براند. که عمل راندن و راهنمایی ماشین و جز آن را بعهده داشته باشد. و در اصطلاح امروز بر کسانی که گاری و درشکه و کالسکه و اتومبیل و جز آن را هدایت می کنند اطلاق می شود مرادف گاری چی و درشکه چی و ماشین چی، و کلمه ٔ شوفر، فرانسه ٔ آن است. ج، رانندگان. چاروادار. مکاری: سائق. ج، سُوّاق، راننده ٔ چاروا. (منتهی الارب). سائقه ٔ؛ مؤنث سائق. راننده. (منتهی الارب). شادی، راننده. مِنجَر؛ مرد سخت راننده. (منتهی الارب).
- راننده ٔ کشتی، ناوبر. کشتیبان. کشتی بر. هدایت کننده ٔ کشتی. ناوخدا. ناخدا.
- راننده ٔ هواپیما، خلبان. آنکه هواپیما را هدایت می کند.
|| دفعکننده. دافع: دَفوع، بسیار راننده و دفعکننده. مِدفَع؛ بسیار دفعکننده و راننده. || دورکننده. طردکننده. ذائد. طارد. شَحَذان، نیک راننده. مِشحَذ؛ سخت راننده. مِدنَظ؛ سخت راننده. || جاری کننده. روان سازنده: کارح، راننده ٔ آب. (منتهی الارب). || رونده. روان: مُدقَس: جمل مدقس، شتر درشت بسیار راننده. (منتهی الارب).

عربی به فارسی

سفیر

سفیر , ایلچی , پیک , مامور رسمی یک دولت

واژه پیشنهادی

کارگردان فیلم راننده سفیر

حبیب الله بهمنی

حبیب ا... بهمنی، شفیع آقامحمّدیان


نویسنده فیلم راننده سفیر

حبیب ا... بهمنی، شفیع آقامحمّدیان


موسیقی فیلم راننده سفیر

محمّدرضا عطاردی


فیلمبردار فیلم راننده سفیر

صادق میانجی

تعبیر خواب

راننده

راننده: مسافرت با شخصی خوش سفر 1ـ اگر خواب ببینید برای انحام کار یا تفریح ماشین می رانید، علامت آن است که به بیماری مبتلا خواهید شد. 2ـ اگر خواب ببینید به آهستگی ماشین می رانید، نشانه آن است که از انجام وظایف خود نتایج مساعدی به دست می آورید. 3ـ اگر خواب ببینید با سرعت ماشین می رانید، نشانه آن است که با گذشتن از مراحلی خطرناک به کامیابی دست خواهید یافت. - لوک اویتنهاو

فرهنگ معین

راننده

(نَ دِ) (ص فا.) آن که وسایل نقلیه را می راند، شوفر.

معادل ابجد

راننده سفیر

660

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری